از لحظه ای که عشقتو احساس کردم
اطرافمو زیبائی مطلق گرفته
مثل ستاره تو نگاهم می درخشی
دنیای من با عشق تو رونق گرفته
فکر و خیال دلپذیر با تو بودن
بیرون نمی ره از سرم، حتی یه لحظه
احساس ما نه عادته ،نه خوش خیالی
چیزی که توی قلبمونه، عشق محضه
حس می کنم با تو همیشه روی ابرام
عاشق شدن با تو نباید سخت باشه
واسه کسی که عشق و امیدش تو هستی
آسون ترین کار اینه که خوش بخت باشه
I Thought Peace you ment WAR !
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
Read and Understand and dont Judge what you have no knowledge of !!
یه دوستم به یه دوست دیگم گفت: این محمد خسته نشد بس که نوشت !!! و من در فکر که آیا او نمی داند که من برای کسی نمی نویسم و الان برای خودم و دل و خودم و شاید هم برای یه دختر دیگه می نویسم
What if Sharks were Human!
دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای ” کاف ” پرسید
اگر کوسه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟
!آقای کاف گفت : البته
اگر کوسه ها آدم بودند
توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند
همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند و مواظب بودند که همیشه پر آب باشد
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند
برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند
!چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است
برای ماهی ها مدرسه میساختندوبه آنها یاد میدادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهیها اخلاق بود
به آنها می قبولاندند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند
به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست میآید
اگر کوسه ها آدم بودند
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند
ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میآوردند
که در آن ماهی کوچولو های قهرمان
شاد و شنگول
به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند
همراه نمایش، آهنگهای محسور کننده یی هم مینواختند
که بی اختیارماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهیها می آموخت
“زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود
برتولد برشت
Wish you remember
کاش یادت بماند اولین بار کجا نگاهت بر گونه هایم بوسه زد
کاش یادت بماند اولین بار کجا در اغوش صدایت تمام بدنم طنین لطیف عشق را لمس کرد
کاش یادت بماند با چه شوق کودکانه ای مرا می خواندی و صدای خنده هایمان انروز در ان طبیعت بهاری چگونه بوی شکفتن می داد
کاش زمانی که به ایینه نگاه می کنی تمنای نگاه پاکت تو را به یاد من بیاندازد
تنها اگر دمی بی اختیار نامم بر فکرت جاری شد بدان
میعاد گاهمان هر روز چشم انتظار بازگشت تو مرا نظاره می کند ولی……. تنها
Sometimes Crazy ! Sometimes Drunk !
من آن مجنونم که از عشق تو مستم
تا تورا دیدم به جرگه ی عشاق پیوستم
رنگ زندگی یافتم ،چون برکوی تو بنشستم
تا بال و پرم باشی، از دام دنیا جستم
شاد نباشم وقتی که تو نیستی
چگویم!! که من هرلحظه با تو هستم
تمام لحظه ها را بایاد تو هستم
با یاد تو از هرچه اندوه وبدی رستم
دل را به عشق تو بستم ازچشم تو مستم
تا جان در بدن دارم، زنده به عشقت هستم
One Day…
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل
افسانهییست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است روزی که آهنگِ هر حرف، زندگیست
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
I Seek You !
وقتی تمام دلم چاک میشود
از اندوه
اشک میشود همدم
اه میشود پر سوز
تورا میجویم
تورا ،ای همه وجودت نور
The day I see You !
روزی که تورا ببینیم …به تومیگویم : وسعت دلتنگی ام چه اندازه بزرگ است ،آنقدر که به هر گوشه ای پناه میبرم جایی خالی از آن نمیابم
روزی که تورا ببینم …به تو میگویم :تمام تنهایی ام را به امید دیدن چشمهایت که پراز شوق و مهربانیست صبوری میکنم و گرمی دستانت را به سردی این روزهایم پیوند میزنم
روزی که تورا ببینم … به تو میگویم :تمام عشقها و محبتهایم بهانه ای بود برای بزرگ کردن دلم و پاک کردن احساسم که روزی به تو تقدیمش کنم و هرگز اجازه ندادم لحظه ای چیزی مرا از فکر و یاد تو دور کند یا سبب دلبستگی ام بجز تو شود
روزی که تورا ببینم …به تومیگویم : تمام ورقها و قلمها در شوق تو درزیر دستانم خط خطی میشوند و تمام واژه ها آبستن تمامی احساسهایی هستند که هرلحظه عشق تورا در من فوران میکند
تو سراسر شوقی و خیال من ،نقشبند روی تورا به تصویر میکشد
تو سراسر عشقی و فکر من پروانه گونه سویت پر میکشد
تو سراسر مستی و قلب من در حس و هوایت مست میکند هرشب
روزی که تورا ببینم تمام حرفهای یک عمر مانده در سینه ام را و بغض شبانه گلویم را و اشکهای نشسته برچهره ام را پیشکشت میکنم تا بدانی در عمق وجودم لانه داشته ای تمام روزهایی که کنارم نبوده ای
Eyes, Stars, Sunrise !!!!
تارسیدن به طلوع چشمانت
چند فروغ ستاره باقیست
مبادا
چشم برهم زنم و
تیرگی شب هجرت
مرا خواب کند و
آن هنگام که هوش آیم
وقت غروب رسیده باشد
