Last Night
دیشب بهار گریه کردم، فردا زمستان بود
این خواهرم هم با این شعر گفتنش! عمراً یقیش رو نتونه بگه
I write to your eyes …
Why Sparrows Sing
از بالکن خیالم ، از دریچه امید ، به کوچه خاطراتم نگاه می کنم !!!
تو را می بینم که ایستاده به نگاهم نگاه می کنی !!!
و از دور بوسه ای بر عواطف می زنیم.
در این سرما حرارت نگاهت مرا گرم کرد
ناگهان دیدم آتش اشکم رازقی ها را سوزاند ، یا کریم ها مردند
آنجا بود که فهمیدم گنجشک ها وقتی عاشقند آواز می خوانند
Zi, Words Aint Enough
ای آنکه در طلوع تو خورشید مبهم است
ای آنکه هر چقدر نگاهت کنم کم است
ای آنکه بی دو دست پر از مهربانیت
هر روز و ماه سال برایم محرم است
ای آنکه روی بوم قشنگ خیال من
تصویری از دو چشم قهوه ایت مجسم است
من بی تو در بهشت برین هم نمی روم
حتی بهشت بی تو برایم جهنم است
حوای من کجای جهان بی تو سر کنم
جایی که نیستی تو مگر جای آدم است
هرگز گمان مکن که از یاد می روی
آخر کدام شاخه گلی مثل مریم است
حتی اگرکه سنگ ببارد از آسمان
مردی برای داشتن تو مصمم است
کم حرف می زنم تو خیال بدی نکن
زهرا برای از تو سرودن لغت کم است
Sometimes I Miss Myself
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
ازبس حضور ناب تو پر رنگ میشود
دنبال خویش هستم وپیدا نمی کنم
“من بودنم” با تو هماهنگ می شود
شاید ترا برای دلم افریده اند
دل تنگ غیر, به نیرنگ می شود؟
مرغ دلم که نغمه شیوا بلد نبود
با لحن دلفریبت ,شباهنگ میشود
بامن بمان که بی تو نفس گیر می شوم
بی تو دلم برای خودم تنگ می شود
یک باغ نسترن زتو ترسیم می کنم
آری! ز تو ,وجود من ارژنگ می شود
شاه منی زکشورجانم -مرو- مرو
تیمور وار پای دلم لنگ می شود
یک شهر بی تو درنظرم حبس گشته است
مغلوب عشق تو یله, درجنگ میشود
زان تابناک آتش پنهان بمن بتاب
شریان من پراز می~ گلرنگ میشود
ازمن مگیر خودرا که گمنام می شوم
بی تو تمام حیثیتم ننگ میشود
بی تو دلم برای خودم تنگ می شود
For Once!
بیا برای یک بار هم که شده
دست به خلاف بزنیم
من اندوه تورا میدزدم
تو تنهایی مرا
Beat of Life
در همهمه های ذهن من
پر میکشی پروانه وار
رقصان میان باران
در حجم تند وسوسه
قد میکشی از
پشت یک رنگین کمان
نبض حیاتم دست تو
تازه شدم به یک نگاه
آهنگ ناب شعر من
با تو شدم به آسمان
Many Things
بی تو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها
میشوم بیاعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش آید برای من، نمیدانم هنوز
دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها
غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
چند روزی میشود، مادر به خیلی چیزها
عکسهایت، نامههایت، خاطرات کهنهات
میزنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها
هیچ حرفی نیست دارم کمکم عادت میکنم
من به این افکار زجرآور، به خیلی چیزها
میروم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز
بعد من اما تو راحتتر به خیلی چیزها
What do you want it for?
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟



