Zi, Words Aint Enough

ای آنکه در طلوع تو خورشید مبهم است
ای آنکه هر چقدر نگاهت کنم کم است
ای آنکه بی دو دست پر از مهربانیت
هر روز و ماه سال برایم محرم است
ای آنکه روی بوم قشنگ خیال من
تصویری از دو چشم قهوه ایت مجسم است
من بی تو در بهشت برین هم نمی روم
حتی بهشت بی تو برایم جهنم است
حوای من کجای جهان بی تو سر کنم
جایی که نیستی تو مگر جای آدم است
هرگز گمان مکن که از یاد می روی
آخر کدام شاخه گلی مثل مریم است
حتی اگرکه سنگ ببارد از آسمان
مردی برای داشتن تو مصمم است
کم حرف می زنم تو خیال بدی نکن
زهرا برای از تو سرودن لغت کم است

Leave a Reply