Let it Be …

گذار كه بر شاخه اين صبح دلاويز
بنشينم و از عشق سرودي بسرايم
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبكبال
پر گيرم ازين بام و به سوي تو بيايم

خورشيد از آن دور از آن قله پر برف
آغوش كند باز همه مهر همه ناز
سيمرغ طلايي پر و بالي است كه چون من
از لانه برون آمده دارد سر پرواز

پرواز به آنجا كه نشاط است و اميدست
پرواز به آنجا كه سرود است و سرور است
آنجا كه سراپاي تو در روشني صبح
روياي شرابي است كه در جام بلور است

آنجا كه سحر گونه گلگون تو در خواب
از بوسه خورشيد چون برگ گل ناز است
آنجا كه من از روزن هر اختر شبگرد
چشمم به تماشا و تمناي تو باز است

من نيز چو خورشيد دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم كه نپويم
هر صبح در آيينه جادويي خورشيد
چون مي نگرم او همه من من همه اويم

او روشني و گرمي بازار وجود است
درسينه من نيز دلي گرم تر از اوست
او يك سر آسوده به بالين ننهادست
من نيز به سر مي دوم اندر طلب دوست

ما هر دو در اين صبح طربناك بهاري
از خلوت و خاموشي شب پا به فراريم
ما هر دو در آغوش پر از مهر طبيعت
با ديده جان محو تماشاي بهاريم

ما آتش افتاده به نيزار ملاليم
ما عاشق نوريم و سروريم و صفاييم
بگذار كه سرمست و غزلخوان من و خورشيد
بالي بگشاييم و به سوي تو بياييم

What It Took !

چهل و چهار س.م.س و من اینطرف در حسرت تو تا جواب مثبتی آمد

If U Knew

اگر می دانستی
گرمی دستت را
به همه گرمی آتشکده­ی عشق نمی بخشیدم
اگر می دانستی
دم بودن با تو
به همه عمر مرا می ارزید
آنگاه
هرگز آن ها را از من دریغ نمی کردی

کاش می دانستی

The most beautiful of them all

از دلاویزترین روز جهان خاطره ای با من هست
به شما ارزانی
سحری بود و هنوز
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود
گل یاس
عشق در جان هوا ریخته بود
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس در آویخته بود
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم «های
بسرای ای دل شیدا بسرای
این دل افروزترین روز جهان را بنگر
تو دلاویزترین شعر جهان را بسرای»
آسمان یاس سحر ماه نسیم
روح در جسم جهان ریخته اند
شور شوق تو برانگیخته اند
تو ای مرغک تنها بسرای
همه درهای رهایی بسته ست
تا گشایی به نسیم سخن پنجرها را بسرای
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم
در افق پشت سراپرده نور
باغ های گل سرخ
شاخه گسترده به مهر
غنچه آورده به ناز
دم به دم از نفس باد سحر
غنچه ها می شسد باز
غنچه ها می شد باز باغ ها ی گل سرخ
باغ های گل سرخ
یک گل سرخ درشت از دل دریا برخاست
چون گل افشانی لبخند تو
در لحظه شیرین شکفتن
خورشید
چه فروغی به جهان می بخشید
چه شکوهی
همه عالم به تماشا بر خاست
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم
دو کبوتر در اوج
بال در بال گذر می کردند
دو صنوبر در باغ
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند
مرغ دریایی با جفت خود از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق
در سراپرده دل
غنچه ای می پرورد
هدیه ها می آورد
بر گ هایش کم کم باز شدند
برگ ها باز شدند
یافتم یافتم آن نکته که می خواستمش
با شکوفایی خورشید و گل افشانی لبخند تو آراستمش

تار پودش را از خوبی مهر
خوشتر از تافته یاس و سحر بافته ام
دوستت دارم را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست
در دل مردم عالم به خدا
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید
تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یک بار به ده بار که صد بار بگو
دوستم داری را از من بسیار بیرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو

From what u sent me …

خسته از سكوت اين ديوارهاي سرد،
قلبم در ميان بالش خيال تو
خوابش برده است!
سسسسس!
بيدارش نكني!!

I do Love you

می دانی که دوستت دارم
اگرچه موقع هایی هست خیلی خیلی بد می شوم
اما ته دلم پاک است
درسته که جواب اس.ام.اس دیشبم رو ندادی
اما باز
دل من برای تو میتپه
برای همیشه

Branch of the Moon !

عشق ایستاد
نیمه راه
باز ماند از آمدن
،میان مهتاب و شب و آواز
از تردید پرشدم
دل به دریا زدم و
راهی شدم
دست برآوردم آسمان را
عاقبت
خوشه ی ماه را چیدم

I understand Purity

تو نگاه عاشقانه ات را عاشقانه نگه دار و
کلام ساده عاشقانه ات را خالصانه بگو
من خلوص را به خوبی تشخیص می دهم و آرام می گیرم

When You’re Upset

وقتی تو ناراحتی، زندگی من تیره و تار می شه،
هیجان زندگی ازم گرفته میشه،
احساس می کنم ستاره ها نمی درخشن
و خورشیدی توی آسمون نیست که بتابه،
حتی این الویه هم طعمش رو از دست میده
با اینکه دستپخت تو نیست ولی منتسب به تو هست
و من شدیداً گشنمه و به خوبی دارم می خورمش