یادت هست آن زمان که دستانم را لمس کردی؟
جای انگشتانت بر شیشه قلبم حک شد
آن زمان که در چشمانم خیره گشتی
تاریکی قلبم با روشنایی وجودت درخشش گرفت
و گوشه گوشه پهنای این صندوقچه را من خود با زبان خویش برایت خواندم.
باور کن که تمامی موجودی این صندوقچه از آن توست
