غزل ناسروده

گفتم: ببار … ، گفت که باران گرفتنی ‌است
گفتم: دلم… ، گفت: نگفتم شکستنی است؟

گفتم قشنگ … ، گفت که نسبت به دیگری
در «عصر احتمال» قشنگی نگفتنی است

گفتم: اگر… ، گفت: ببین! شرط می‌کنی،
بازی شرط و عشق قماری نبردنی است

گفتم که من… ، گفت: فقط تو، همیشه تو
این من میان ما شدن ما، نمردنی‌ است

گفتم که عشق… ، گفت که قیمت نکرده‌ای؟
هر جای شهر را که بگردی، خریدنی است

گفتم: تمام… ، گفت: شدم، می‌شدم، شده‌…
صرف زمان ماضی هستن! نبودنی است

گفتم که مرگ… ، گفت: اگر مرگ پاسخ است
این عشق ماندنی شما هم نماندنی است

گفتم: غزل … ، گفت که این بیت آخر است
من عاشق تو نیستم و … ناسرودنی است !

Leave a Reply