وقت جان کندن من بود ، نمی دانستم
تیغ برگردن من بود ، نمی دانستم
آن چه در حجم پر از درد گلویم پژمرد
آخرین شیون من بود ، نمی دانستم
تا نمردم بگذارید که فریاد کنم
دوست هم دشمن من بود ، نمی دانستم
از همان خنده که معنای عطوفت می داد
نیتش کشتن من بود ، نمی دانستم
آن چه من بارقه عاطفه پنداشتمش
آتش خرمن من بود ، نمی دانستم
لحظه وصل من و دوست ،خدا می داند
وقت جان کندن من بود ، نمی دانستم
