بر سنگ قبر من بنویسـید خسته بود اهــل زمین نبود نـمازش شــکســته بود
بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تـنها از این نظر که سـراپا شـکســته بود
بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسـته بود
بر سنگ قبر من بنویســید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود
بر سنگ قبر من بنویســــــید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
آری منتظر نشسته بود
Being With You
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت
نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود.
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و …..
و من همچون غربت زدای در آغوش بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم
و میمانم تا ابد و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریایی من
Not Translatable !!!
چشم چشم دو ابرو … نگاه من به هر سو ، پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو ؟
گوش گوش دو تا چشم … دو دست باز … بیا بگیر قلبمو… یادم تو را فراموش…؟
چوب چوب یه گردن … جایی نری تو بی من… دق می کنم میمیرم
دست دست دو تا پا … یادتو مونده اینجا… یادت میاد که گفتی: بی تو نمی رم هیچ جا…
من من یه عاشق … همون مجنون سابق…
Count my Fingers
گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت : چند تا ؟؟؟!!!
دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود
No Title !!!!

مرحم دل عاشقی دور از(جدا شده از) معشوقش
بستری نرم و هم اغوشی گرم نیست.
I’m Proud :X
اگرچه موضوع قدیمی (مال شش هفت ماه پیش) ولی باعث افتخار منه که دوستم به همچین موفقیتی دست پیدا بکنه
مهندس رودابه نمازي لوح قدرداني كنفرانس بينالمللي سيستمهاي الكتروشيميايي و باتري هند را دريافت كرد

Hesitation
شک نکن بهم
دستتو بزار تو دستم
و باقیش با من و نسیم و پرواز
من سبکتر از پرم
شک نکن بهم
شونه هام امن ترین جای دنیا
برا تک تک لحظه های دلتنگیته
من محکمتر از کوهم
شک نکن بهم
جایی برا ترس نداریم
با تو جلو هرچی دیو بده
شیر درنده وحشیم
شک نکن بهم
سبد دلت رو با لبخند بهم بده
یه دنیا ترانه واسه ارامشش دارم
لطیف ، خدای عشقم
پای رقصیدنو داشته باش
میرقصیم و میچرخیم
دیوونه وار با هرچی ساز زندگیه
من دریای انرژیم
شک نکن بهم
کوک میکنم ساز تنت رو
تمام شبهای باهم بودنمن
من هنرمند ترین نوازنده ام
شک نکن بهم
نور میشیم
خدا میشیم
من عاشق دیوونگیتم!
The Farm
نزدیکتر بیا
پای امدنت که شد
به هوای خیسی میرسی.
پشت نقاب مترسکی رو به خورشید
وسط مزرعه ی خود کاشته هایم ایستاده ام.
خاموش باش
اینجا صدایمان را نوک انگشتهایمان لمس میکنیم.
نزدیکتر بیا
بی هیچ عطر غریبه ای
بوی تنت اغاز فصل سرمستی تمام گلهای مزرعست.
نزدیکتر که امدی
گرمی نفسهایت
روی پوست صورتم
خواب صد ساله ام را میشکند.
موج میزند زندگی
از مویرگهای جان گرفته صورتم
به بند بند تنم.
نزدیکتر که امدی
دیگر نیازی به خورشید نیست
همیشه تب داریم.
Philosophy of Creation
خدا مرا که آفرید هیچ لذت نبرد
ولی خدا تو را که عشق منی را آفرید و لبخند زد
you and only you
دلم هوای بودنت کرده
هوای بهونه و بیتابی هر دم غروبت
که تو هی فال قهوه بگیری
و به انگشت
هر دویمان را که ته فنجان پیچک وار درهم امیخته ایم
نشان دهی.
شب هنگام
نسیم خنک از تب روز تابستانی می کاهد
و تو
گیلاس سرخی به لب میگیری
دندان میزنی و لبت را با اب گیلاس خنک میکنی.
گیلاسی بین دندانهایت نگه میداری
لبت را نزدیک لبم میاوری
و مرا شریک میکنی.
سهم من نیم گیلاس تو و لب سرخ هوسناکت.
به هسته که میرسیم
زیر زبانت پنهانش میکنی
و قایم موشک بازی هسته
و جستجویش با زبانمان
تعبیر فال هر دم غروبمان.
