من از ساختمان قلب خود در شگفتم که چون سنگ مقاوم و گاهی چون شیشه بی طاقت است.
طوفانهای حوادث مرا تکان نمی دهد ، ولی از یک نسیم ملایم محبت از جانب تو من به خود می لرزم
Life
در زندگی لحظاتی هست
غرق شان که باشی
نه می بینی و نه دیده می شوی
نه باران خیس می بارد
نه زمین سرگردان خودش است
نه سیب ممنوع است و نه گندم
.
.
.
لحظاتی که می شود دور از چشم دنیا
با تنهایی عشق بازی کرد
The Excuse For My Every Poem
ای بهترین بهانه ی سرودن عاشقانه
برای زیباترین غزل
چشمانت را
به من قرض بده
The Extreme Rue
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
اما سالها طول میکشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر میفهمیاش،
دیگر خیلی دیر شده
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست
The Final Drub
زلفت چو افشان میکنی
مــا را پریشـــان میکنــی
آخــر من از گیســوی تــو
خـود را بیاویــــزم بــــه دار
My Share
مرا از خود چرا راندی
مگر سهم دلم این بود
به غصه خو گرفت این دل
نه یاری در دلم ماند
نه عشقی در دلم مُرد
مرا افسوس تنها برد
S.M.S.
من: زندگیم بدون تو معنیش رو از دست داده…
تو: من رو فراموش کن
At Dusk !!
غروب سخت نمناکی است
خزان بی وقفه می تازد
تبرسان زخم می بخشد
گرت یک لحظه بنوازد
ز سرما پیر مردی خم
به زیر چتر می نالد
و با لبخند تلخ خود
به چتر خویش می بالد
ورایم کوچه ی تنگی
که تا ته سخت مه گیر است
به سان رود می ماند
گذاشتن زان دگر دیر است
درختی در نظر دارم
شفق رنگ است هر برگش
در این بی رحمی سرما
مبادا سر رسد مرگش
سپهر از خشم می غرد
مدارا بایدش چندی
که از سهمش به آغوشی
نلرزد طفل دلبندی
عجب سوزی! چه سرمایی!
به هر سو بنگری دریا
دگر این سان نبیند کس
نه در واقع نه در رویا
The Evenfall
غروب و نم نم باران ، دوباره تنهايي
دوباره نقش هميشه : نگاه دريايي
شرنگ شعر سياهي دوباره ام در كام
غزل، قصيده ، رباعي، سپيد ، نيمايي
شكوه بغض گلوگير ، همچو هر اين وقت
ملال و غربت بي حد : تمام دارايي
غروب، خانه ، اسارت، پرنده وار اي واي
دوباره آتش بر جان ، دوباره گيرايي
نمي رسي شب زيبا غروب جانكاه است؟
تويي اميد من اي شب ، بيا و بر پايي
The Bitter Construe of Divination
تعبير ترس تلخ
باز نامت پشت بغضم گير كرد
لحظه هايم را غمت دل گير كرد
باز چشمت خاطراتم را ربود
همچو هر شب مو به مو تقرير كرد
حالِ اينك ترس تلخ خواب بود
زندگي كابوس را تعبير كرد
گرمگاه بوسه ات را اشك شست
شاعرت را داغ دوران پير كرد
باز من ماندم ،( تفأل) ، ((غم مخور ))
آي حافظ پس چرا او دير كرد ؟
هورمزد یعقوبی نژاد
