وفای شمع را نازم که بعد از سوختن
به صد خاکستری در دامن پروانه می ریزد
نه چون انسان که بعد از رفتن همدم
گل عشقش درون دامن بیگانه می ریزد
It Rains !
آسمان را نهفته ام در چشم
کهکشانی ستاره می بارم
گر چه لب را به خنده بخشم گاه
یک تلنگر دوباره می بارم
عمری از من بر فت و در فکرم
از چه با هر اشاره می بارم
صبح و شب در ستیز با عقلم
هم که بر مرگ چاره می بارم
با ترحم نظر مکن بر من
چونکه با این نظاره می بارم
بگذر از من که طالعم درد است
من که با هر اشاره می بارم
خسته از التهاب پاییزم
از سر تب بهاره می بارم
می گدازم تو را به داغ تبم
آتشم من شراره می بارم
Tears
مرا باور کن
این صدای باران نیست که به گوش می رسد
صدای خسته ی من است
که از چشمانم بیرون می ریزد
Your Eyes
اگر از چشمهای تو نگویم
چه بگویم
بی آن دنیا سرد و خالیست
دل من
چه بی طاقت
خیره می ماند
در زلالی چشمان تو
I love you
یک بی قراری مهیج
یک سرگردانی رو به ترس
اگر به قرار ننشیند
و اگر به آرامش نرسد
Oh Time !
ای روزگار مشت خود را بیهوده خسته می کنی
کوه از خراش ناخنت خم نمی شود
To Remember
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم
در غربتی تاریک وسرد از غم حکایت می کنم
امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد
آیا تو هم در یاد من هستی در این شبهای سرد
Alone Again
باز هم تنها
سر به آسمان میسایم
یک ستاره ی کوچ کرده
در شبی شگفت
ذره ذره
مرا پر می کند از آرزوهای تلخ
دلم بهانه جو می شود
باز هم تنها
بی قرار بی قرار
می خواهمت
تورا چگونه سازم خبر
بی تو لحظه های من
سرد و خاموش و خالی
Someone Said!
کسی می گفت
خاموش باش ای همدرد کشتی به گل نشسته
دارم دو بال زیبا بهر پریدن اما
پرواز کی توان کرد با این پر شکسته
Tonight
امشب
خوشه های سبز فریاد را
از حنجره ی سرخ سکوت
خواهم چید
در به دریم آغاز می شود
مردم چشمهایم
ناله می کند
سقف آسمان
روی سرم سنگینی
می کند
انگار مرا نام می برد
دلخوش می شوم
