نادری باز در انبوه فراوانی ها

خنده ات ساخت وساز ،اخم تو ویرانی ها
گیسوانت گره کور پریشانی ها

اشک تو در صدد حمله قلبی به من است
یورش آورده به من لشکر اشکانی ها

نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت
طاق ها ساخت اگر دولت ساسانی ها

از لب سرخ تو حرفی نزدم می ترسم
زعفران باد کند دست ِ خراسانی ها

چشم تو جنگل سبزی ست در آغوش خزر
آشنایند به این منظره گیلانی ها

درّی و در دل یک مشت پر از مروارید
نادری باز در انبوه فراوانی ها

النگو

نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش

مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش

کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

اگر پیچ امین الدوله بودم می توانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش

تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش

قضاوت می کند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش

عشق یک فرشته

مثل ماهی که درون سایه ابری مبهم است
گاه عشق یک فرشته در دل یک آدم است

سیلی از امواج خوردن عادت هر روزه ی
صخره های ایستاده ،صخره های محکم است

خسته از این روزهای تلخ و مسموم و غریب
یک نفر احوال می پرسد مرا آنهم غم است

آنچه که تو بر سرت کردی و رفتی روسری
آنچه که من بر سرم شد آه … خاک عالم است

از زمختی های این روح ترک خورده نترس
مرد زیبایی که می بیند دلش ابریشم است

تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا
فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است

Lionel Richie’s Hello :)

I’ve been alone with you inside my mind

من درخلوت افکارم ، با تو تنها بودم

And in my dreams I’ve kissed your lips a thousand times

و در خواب و خیال هزاران بارهزاران بوسه برلبهایت نشاندم

I sometimes see you pass outside my door

گاه گذرتو را دربرابرخانه ام به چشم می بینم

؟Hello, is it me you’re looking for

آهای … آیا من همونی هستم که دنبالشی ؟

I can see it in your eyes

چشات که این و به من میگن

I can see it in your smile

تو لبخندتم همینطور

You’re all I’ve ever wanted, (and) my arms are open wide

تو تنها چیزی هستی که تا امروز خواستم و آغوشم برات همیشه بازه

‘Cause you know just what to say

چون تو درست همونی رو میگی که باید بگی

And you know just what to do

و درست همون کاری رو میکنی که باید بکنی

And I want to tell you so much, I love you …

خیلی دلم میخواد بهت بگم که دوستت دارم

I long to see the sunlight in your hair

من آرزو دارم که درخشش آفتاب و درگیسوان تو ببینم

And tell you time and time again how much I care

و هی بهت بگم که چقدر برام مهمی

Sometimes I feel my heart will overflow

یه موقع هایی حس میکنم قلبم داره از عشق لبریز میشه

Hello, I’ve just got to let you know

گوش ت با منه ؟ چاره ای ندارم جزاینکه بهت بگم

‘Cause I wonder where you are

چون همه اش توفکراینم که کجایی

And I wonder what you do

و چیکار میکنی

؟Are you somewhere feeling lonely, or is someone loving you

نکنه که احساس تنهایی بکنی ، یا اینکه کس دیگه ای دوستت داشته باشه ؟

Tell me how to *win your heart

به من بگو چطور عشق تو رو بدست بیارم ؟

For I haven’t got a clue

چون که اصلا” نمیدونم چیکارباید بکنم

But let me start by saying, I love you …

ولی بذار با گفتن دوستت دارم شروع کنم

؟Hello, is it me you’re looking for

آهای … آیا من همونی هستم که دنبالشی ؟

‘Cause I wonder where you are

چون همه اش توفکراینم که کجایی

And I wonder what you do

و چیکار میکنی

Are you somewhere feeling lonely or is someone loving you

نکنه که احساس تنهایی بکنی ، یا اینکه کس دیگه ای دوستت داشته باشه ؟

Tell me how to win your heart

به من بگو چطور عشق تو رو بدست بیارم ؟

For I haven’t got a clue

چون که اصلا” نمیدونم چیکارباید بکنم

But let me start by saying … I love you

ولی بذار با گفتن دوستت دارم شروع کنم

پی نوشت :

hello همونطورکه لابد میدونید دارای معانی مختلف است که غالبا” بنام ” سلام” ترجمه شده ولی در طول آهنگ مفاهیم مختلف آن از جمله :آهای ، گوش ت با منه ؟ حواست هست ؟ کسی اونجاست ؟ و غیره بر حسب نیاز بکاربرده شده . درضمن سعی شده که ترجمه از صورت لغت به لغت به ترجمه ی آزاد که به شعر نزدیکتر باشد گرایش پیداکند .

دانلود آهنگ

 

نگاه تو

ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر ، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر

چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست
چنگی از تو چنگ تر ، یا سازی از تو سازتر

قصۀ گیسویت از امواج ِ تحریر ِ قمر
هم بلند آوازه تر شد ، هم بلند آوازتر

گشته ام دیوان حافظ را ولی بیتی نداشت
چون دو ابروی تو از ایجاز ، با ایجازتر

چشم در چشمت نشستم ، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر

از شب جادو عبورم دادی و ، دیدم نبود –
جادویی از سِحر چشمان تو پُر اعجازتر

آن که چشمان مرا تَر کرد ، اندوه ِ تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز ، تَر

اولین دختری که عاشقش شدم

 

12193351_10153179502702286_2032062738331985603_n

اولین دختری که عاشقش شدم، چادری بود. باباش گفته بود: «بفهمم کسی به دخترم نظر داره، سرش رو می‌برم.» مامانش گفته بود: «نبینم سمت دخترم بری. باباش می‌کشتت.»

تا آن دوشنبه ای که فهمیدم قلبم براش کوچک شده، سمتش نرفته بودم. فقط از دور راه می افتادم دنبالش. صبح ها تا دم مدرسه. بعد از ظهر تا نزدیک خانه شان که پشت خانه مان بود. بلبل ها که آواز خواندند، نزدیک تر رفتم و گفتم: «دوستت دارم.» برنگشت. پا تند کرد و داد زد: «بابام بفهمه می کشتت.» نزدیک کوچه که رسید، از زیر چادرش یک کاغذ مچاله افتاد رو زمین. هر روز ساعت چهار، از تلفن کارتی نزدیک امامزاده، زنگ می زدم به شماره روی کاغذ. اول دو تا فوت. بعد که می‌گفت: «خودمم» می‌گفتم: «سلام.» می‌گفت: «چی می‌خوای از جون من؟» می‌گفتم: «خودتو. می‌دونی آخه؟ من خیلی دوستت دارم» می‌گفت: «غلط کردی. بابام بفهمه کسی منو دوست داره می‌کشتش.» یک بار ساعت چهار زنگ زدم بهش. فوت. فوت. گفت: «خودمم.» گفتم: «سلام.» گفت: «زهر مار و سلام. مگه نگفتم دور دخترم نپلک؟ نگفتم باباش بفهمه می‌کشتت؟» گفتم: «گه خوردم.» گفت: «دیگه نبینم از این غلطا بکنی.» گفتم: «چشم.» فرداش قرار گذاشتیم هر وقت مامانش خواب بود، هر وقت باباش نیامده بود، هر وقت کوچه خلوت بود، چادرش را بگذارد لای در. آن وقت می‌توانستم تا نزدیک خانه شان بروم و از لای در، دزدکی تماشاش کنم. یک ماه کارمان این بود.

ظهر دو شنبه بود. چادر نمازش را گذاشت لای در. راه افتادم سمت خانه شان. از آسمان، آتش می‌بارید. نزدیک خانه شدم. در باز نشد. پیس. پیس. نشد. دوبار مفم را کشیدم بالا، شاید بشنود. نشنید. الکی سرفه کردم. رسیده بودم جلوی خانه. ایستادم. آرام به در تقه زدم. در باز شد. باباش چادر را گرفته بود دستش. یقه ام را گرفت و کشید تو. برد زیر زمین. گفت: «نگفته بودم می کُشَم؟» سرم را تکان دادم . «نگفته بودم کسی دور و بر دختر من نپلکه؟» بغض کردم. «بزنم تو سرت صدا سگ بدی؟» گفتم: «نه. گه خوردم.» مامانش خودش را انداخت جلو. گفت: «نکشش حاجی. گه خورده.بچه است» خودش هم آمد پایین. پهن شد روی پله ها. اولین بار بود که موهاش را می دیدم. خرمایی بود، ولو شده بود روی شانه های لُختش. زل زده بود بهم. باباش گوشم را پیچاند: «یکبار دیگه بفهمم، بشنوم، ببینم که سمت دختر من اومدی، می کشمت بچه. بخدا که می کشمت.» یک پس گردنی زد بهم. گفت: «فکر دخترمو از سرت بیرون می‌کنی. می فهمی؟» گفتم: «می‌پهمم.» گفت: «برو رد کارت. دیگه هم این طرفا نبینمت.» تابستان که تمام شد دیگر ندیدمش. باباش فرستاده بودش شمال که دور از من و هر کس دیگری درس بخواند. که دکتر شود. که خانم بار بیاید.

دوشنبه شب بود. باباش نشسته بود تو بلوار جلوی خانه مان و سیگار دود می کرد. از لای در نگاهش می‌کردم. با دست اشاره کرد که بیا. رفتم. گفت: «بشین بچه». یکی دو وجب این طرف تر نشستم. از جیب پیراهنش، یک سیگار در آورد. گفت «می کشی؟» گفتم: «نه. بلد نیستم.» چیزی نگفت. دود را می داد سمت ماه که گرد تر از همیشه بود. گفت: «کلاس چندی؟» گفتم: «می خوام برم پیش دانشگاهی.» سرش را تکان داد و محکم پک زد. چشم هاش کشیده شد توی هم. گفت: «دیگه که عاشقش نیستی؟» یخ کردم. چیزی نگفتم. سرم انداختم پایین. بی خودی چشم هام می سوخت. بلند شد. خاک پشتش را حسابی تکان داد. گفت: «حق داری بچه. منم دلم براش تنگ شده.» سیگارش را زیر پا له کرد. گفت: «ببین چه گهی زدی به زندگی ما. حقش نبود می کشتمت؟» سرم را تکان دادم. مامانش از پشت پنجره داشت نگاهمان می کرد. همان چادر لای در را سر کرده بود.

وقت جان کندن من

وقت جان کندن من بود ، نمی دانستم
تیغ برگردن من بود ، نمی دانستم
آن چه در حجم پر از درد گلویم پژمرد
آخرین شیون من بود ، نمی دانستم
تا نمردم بگذارید که فریاد کنم
دوست هم دشمن من بود ، نمی دانستم
از همان خنده که معنای عطوفت می داد
نیتش کشتن من بود ، نمی دانستم
آن چه من بارقه عاطفه پنداشتمش
آتش خرمن من بود ، نمی دانستم
لحظه وصل من و دوست ،خدا می داند
وقت جان کندن من بود ، نمی دانستم

ناز کشیدن اول

دل من خسته شده، ناز کشیدن بلدی؟!
روی لبخند غمش ساز کشیدن بلدی؟!
مبری یاد مرا، خاطره ها را نکشی
طرح چشمان مرا باز کشیدن بلدی؟!
غزلی باز بخوان عاشقی از یادم رفت
از زبان دل من، راز کشیدن بلدی؟!
پر و بالی دگرم نیست، قفس جایم بود
تو هنوز هم پر پرواز کشیدن بلدی؟!

جواب:

تو بیا ناز بکن تا که ببینی بلدم
ساز دل کوک بکن هر چه بگویی بلدم
بنویسید به قبرم که ز یادم نرود
کاش باور نکنی این که جدایی بلدم
بکشم نقش دو چشمت تن گلبرگ وفا
چشم بستم که تو این خوب بدانی بلدم
غزلت راز نهان گفت که من فاش کنم
سر آن نغمه که خواندم و تو گفتی بلدم
به دو دستم زده ای قفل گدایی به رهت
بال پرواز شکستی! تله پاتی بلدم

بلدم ناز کشیدن، بلدی ناز کنی؟

بلدم ناز کشیدن، بلدی ناز کنی؟
بلدی حال دلم را تو کمی ساز کنی؟
بلدی عشوه کنی، غمزه کنی، دل ببری؟
بلدی رقص کنان، تن همه طناز کنی؟
بلدی کف بزنی، ساز و نی و دف بزنی؟
چو قناری بلدی چهچه و آواز کنی؟
به دلم می کشم از طرحِ نگاهت غزلی
بلدی با نگهت در دلم اعجاز کنی؟
غزلی از تپش این دلِ خود ساخته ام
بلدی عشق مرا در دلِ خود راز کنی؟
دل من سوی تو پر زد، پر و بالش مشکن
بلدی با دل من یکسره پرواز کنی؟
پر از احساس نوازش شده سر پنجه ی من
بلدی روسریت را تو کمی باز کنی؟
بلدی خط بکشی اسم رقیبانِ مرا؟
بلدی تا به ابد، عشقِ نو آغاز کنی؟
بلدم دل بستانم، بلدی دل بدهی؟
بلدی در دل من جای خودت باز کنی؟
بلدم دل بسپارم، بلدی دل ببَری؟
بلدی تا سند از قلب من احراز کنی؟

ﻗﺼﻪي ﻣﻦ و ﻏـﻢ ﺗﻮ

ﻗﺼﻪي ﻣﻦ و ﻏـﻢ ﺗﻮ
ﻗﺼﻪي ﮔﻞ و ﺗﮕﺮﮔﻪ
ﺗﺮس ﺑﻲ ﺗﻮ زﻧﺪه ﺑﻮدن
ﺗﺮس ﻟـﺤﻈﻪﻫﺎي ﻣﺮﮔﻪ
اي ﺑﺮاي ﺑـﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدن
ﺑﺎﻳﺪ از ﺑﻮدن ﮔﺬﺷﺘﻦ
ﺳـﺮ ﺑـﻪ ﺑـﻴـﺪاري ﮔﺮﻓﺘﻪ
ذﻫﻦ ﺧﻮاب آﻟﻮدهي ﻣﻦ
ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﻣـﻴﻮن ﻗـﺎب ﺧﺎﻟـﻲ درﻫﺎي ﺑﺴﺘﻪ
ﻃﺮح اﻧﺪام ﻗﺸﻨﮕﺖ ﭘﺎك و روﻳﺎﻳﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ ﭼﺸﺎم ﺑﺒﻴﻨﻦ
ﻃﺮح اﻧﺪام ﺗـﻮ داره
زﻧﺪه ﻣﻴﺸﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮه
ﭘﺎ ﺗﻮي اﺗﺎق ﻣﻴﺰاره
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ ﺻﺪاي ﭘﺎﻫﺎت
ﺑـﭙـﻴﭽﻪ ﺗـﻮ ﮔـﻮش داﻟﻮن
ﻃـﺮف داﻟـﻮن ﺑـﮕﺮده
ﺳﺮ آﻓﺘﺎب ﮔﺮدوﻧﺎﻣﻮن
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ دوﺑﺎره ﺑﺎﻏﭽﻪ
ﭘـﺮ ﮔـﻠـﻬـﺎي ﺗـﻮ ﺑـﺎﺷـﻪ
ﻏﻨﭽﻪي ﺳﻔﻴﺪ ﻣﺮﻳﻢ
ﺑﺎ ﻧـﻮازش ﺗﻮ واﺷﻪ
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ
ﻧـﻤـﻴﺸﻪ ﺑـﻴﺎي دوﺑﺎره
ﻧﻤﻴﺸﻪ دﺳﺘﺎت ﺗﻮ ﮔﻠﺪون
ﮔـﻠـﻬـﺎي ﻣـﺮﻳـﻢ ﺑـﺬاره
ﻛﺎش ﻣﻴﺸﺪ اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ
اﻳـﻦ ﻣـﺮام روزﮔـﺎره
رﻓﺘﻨﺖ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻮد
دﻳﮕﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻧـﺪاره