عشق یک فرشته

مثل ماهی که درون سایه ابری مبهم است
گاه عشق یک فرشته در دل یک آدم است

سیلی از امواج خوردن عادت هر روزه ی
صخره های ایستاده ،صخره های محکم است

خسته از این روزهای تلخ و مسموم و غریب
یک نفر احوال می پرسد مرا آنهم غم است

آنچه که تو بر سرت کردی و رفتی روسری
آنچه که من بر سرم شد آه … خاک عالم است

از زمختی های این روح ترک خورده نترس
مرد زیبایی که می بیند دلش ابریشم است

تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا
فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است

Leave a Reply