Romantic Glance

با نگاه عاشقانه ات نام مرا صدا میکنی و میگویی که تنها مرا داری ! با نگاه عاشقانه ات راز دلت را میدانم و میگویم که محرم رازهایت هستم نگاهم کن ، با نگاهت صدایم کن، با صدایت آرامم کن ! نگاهم کن ای عشق تا با نگاه به آن نگاه عاشقانه ات احساس خوشبختی کنم!.

Road


توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست پیاده یا سوار بودنت فرقی نمیکنه. اما اگه یه همراهی داشته باشی که تنهات نزاره بی انتها بودن جاده برات آرزو میشه

Need !

به آغوش تو محتاجم
برای حس آرامش
برای زندگی با تو
پر از شوغم پر از خواهش
به دستای تو محتاجم
برای لمس خوشبختی
واسه تسکین قلبی که
براش عادت شده سختی
به چشمای تو محتاجم
برای تعبیر این رویا
که بازم میشه عاشق شد
تو این بی رحمی دنیا

 

Apple & Heaven

بیا سیب را باهم گازبزنیم
گور پدر بهشت
بهشت من آنجاست که تو را بی شرمانه به آغوش میکشم

Way of Life

 

روش زندگی
 
 
دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند…
اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند !
 
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم،
فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه
امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد…
 
 آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ،
به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود
لجوجتر و مصمم تر است.
 
سنگ، پشت اولين مانع جدی می ايستد.
اما آب… راه خود را به سمت دريا می يابد.
 
در زندگی، معنای واقعی
سرسختی، استواری و مصمم بودن را،
در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد.
 
گاهی لازم است كوتاه بيايی…
 
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت…اما می توان چشمان را بست
و عبور کرد
 
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری…
 
گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی….
 
ولی با آگاهی و شناخت 
وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت

 

Freedom

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …
در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید : چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟! 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم،  ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته…؟!
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه … 
شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد ؟!
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟!
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!  
مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گریه کنان گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم…! 

Notorious!

راه پنهاني ميخانه نداند همه كس
جز من و زاهد و شيخ و دو سه رسواي دگر

Love Song…!

ای مهربانتر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه‌گاهت، صبح ستاره باران

باز آ که در هوایت، خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

گفتی به روزگاری، مهری نشسته، گفتم
بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین‌گونه یادگاران

وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست، آواز باد و باران

Sin

گناه نه..
چاره اي نبود…
طعم سيب مي داد لب هايت..

Illicit

نامــــحرم بودی ٬ به تــــــــنم نه ٬ به دلــــــــم