هرگز شب را باور نكردم
چرا كه
در فراسوهاي دهليزش
به اميد دريچه ئي دل بسته بودم
شكوهي در جانم تنوره مي كشد
گوئي از پاك ترين هواي كوهستان
لبالب
قدحي در كشيده ام

دلنوشته ها و متون زیبا …
هرگز شب را باور نكردم
چرا كه
در فراسوهاي دهليزش
به اميد دريچه ئي دل بسته بودم
شكوهي در جانم تنوره مي كشد
گوئي از پاك ترين هواي كوهستان
لبالب
قدحي در كشيده ام