Assoil of Love

میدانم تو میروی و
من میمانم و هزار اندوه
تو میروی و
من میمانم و درد تنهایی
تو میروی و
من میمانم و خاطرات گذشته
تو میروی و
من تقاص عشق را پس میدهم
اگرچه میدانم میروی
اما من پای دل و عشق میمانم

The Moon !

امشب ز نور ماه پر از درد می شوم
غمگین و دلشکسته و رخ زرد می شوم
امشب ز بغض و ناله ی این ماه نیمه جان
با اشک نا چکیده هم آورد می شوم
ای آسمان بر آتش جانم ببار باز
گویا فقط ز اشک تو من سرد می شوم
با این چنین سرودنم امشب ز حال ماه
از جمع صاحبان خرد طرد می شوم
امشب ز ابر های پر از اشک آسمان
آواز خوان چو عاشق شب گرد می شوم

I’m Unfortunate

از بد حادثه
افتاده ام این جا
میان یک مشت حرف و واژه
همنشین شمع و پروانه
سوختن و خاکستر شدن
والا مرا با شعر و شاعری چکار؟؟

You Forgot

یادت رفت وقتی که رفتی
در را پشت سرت ببندی
مگر نمیدانستی بجز تو
هیچ کس دیگری را
اذن ورود به این قلب شکسته نیست؟

The Dark Side/The Bright Side

من در نیمه ی تاریکم
تو در نیمه ی روشن
جایم را عوض نمیکنم
اینطوری من همیشه
چشمان تورا واضح میبینم
و تو چشمان مرا
هرگز نمیبینی

Don’t Turn Your Back on me …

نه ،به من پشت مکن
رویت را برمگردان
چشمانت را مگیر
تنهاییم را ،حتی لحظه ای
تاب میار
گرچه لایق تو نیستم
،آری
از دل ،عاشق تو هستم
…اما

You don’t want me But I still Want YOU

روی نگاه سردت
شوق دیدار را
نقاشی میکنم
روی قلب سنگت
اسمم را کنده کاری میکنم
گرچه میدانم
تو نمیحواهی سهم من باشی
اما دلم را
با این خیالات ،خوش میکنم

I want to love you more

هرشب بیقرار میان کوچه ها دور میزنم
پای هر پنجره از دل صدایت میزنم
مردمان همه خسته اند زبس که من
در پی تو به هرشیشه سنگ میزنم
رخسارو روی تورا میجویم ز هردرگاه
به امید یافتنت به هر دری میزنم
تا تو را نبینم نمیروم از این دنیا
عشق حقیقت است مگو لاف میزنم
اگر بیایی از پشت پرده ها بیرون
تا جان دارم از عشق تو حرف میزنم

A Good Dealer !

معامله گر خوبی هستی
قبل رفتن
دنیایمان را دو قسمت  کردی
“آینده و رهایی”
“خنده و شادی ”
قسمت تو شد
“گذشته و خاطره ها”
“تنهایی و اندوه ”
قسمت من

Leili and Majnun

لیلی و مجنون
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
واندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا ، نشد
گفتم عاقل می شوی ، اما نشد
سوختم در حسرت یک یا رب ات
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی ،گفتم: بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
بر حریم خانه ام در میزنی
حال ، این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم